شعله ی شدوورس ماجرای قهرمان جدید لایت تنریو را بیان می کند و داستانش در دانشکده شدوور اتفاق میفتد، مجتمعی که بازیکنان حرفه ای را در بازی شدوورس تعلیم می دهد. لایت تنریو، یک دانش آموز انتقالی، تصمیم می گیرد که به شعله هفتم، یکی از هفت باشگاه شدوور ملحق شود. اما شعله هفتم به دلیل نبود اعضای کافی در آستانه تعطیل شدن است! برای جلوگیری از از بین رفتن این باشگاه، لایت تصمیم می گیرد تا به دنبال اعضای جدید بگردد. اما چیزی که در انتظار اوست، رقبای قدرتمندی است که کاردت های بسیار متنوعی را کنترل می کنند ...

شعله ی شدوورس ماجرای قهرمان جدید لایت تنریو را بیان می کند و داستانش در دانشکده شدوور اتفاق میفتد، مجتمعی که بازیکنان حرفه ای را در بازی شدوورس تعلیم می دهد. لایت تنریو، یک دانش آموز انتقالی، تصمیم می گیرد که به شعله هفتم، یکی از هفت باشگاه شدوور ملحق شود. اما شعله هفتم به دلیل نبود اعضای کافی در آستانه تعطیل شدن است! برای جلوگیری از از بین رفتن این باشگاه، لایت تصمیم می گیرد تا به دنبال اعضای جدید بگردد. اما چیزی که در انتظار اوست، رقبای قدرتمندی است که کاردت های بسیار متنوعی را کنترل می کنند ...

داستان اینکه چطور سه آتش‌نشان جوان که مقدر شده است ژاپن را نجات دهند، رشد یافته و بالغ می‌شوند! «توآکه دایگو» سرشار از استعدادی چشمیگر و عزمی بی‌همتاست. «اونودا شون» در مقابل دیوارهایی که راهش را سد می‌کنند، می‌کوشد. «ناکامورا یوکی» امید دارد که یکی از اندک اعضای زن نیروهای ویژه‌ی نجات که به نام «نارنجی» (اورِنج) خوانده می‌شود، بشود. زمانی که این سه آتش‌نشان جوانی که هدف مشترک عضو شدن در نارنجی را دارند، کنار هم جمع می‌شوند، داستان اینکه چگونه روزی ژاپن نجات داده خواهد شد، شروع می‌شود... و چیزی که در مقابل آن‌ها نمایان می‌شود، بحرانی است که تمام کشور را به خطر می‌اندازد.

با گذشت 3 سال از زندگی‌اش به عنوان یک فرد منزوی، خون‌آشام تراکوماری گاندسبلاد (به اختصار کوماری)، بیدار می‌شود و متوجه می‌شود که به عنوان فرمانده‌ی ارتش امپراتوری مولنایت منصوب شده است! قضیه این است که واحد جدید او فقط شامل جنگجوهای وحشی‌ای است که با کوچک‌ترین نقطه‌ضعف علیه مافوق خود شورش می‌کنند. اگرچه کوماری از سلسله خون‌آشام‌هایی است که همانند شهرتشان قدرتمند هستند، خودداری او از نوشیدن خون باعث شده او تصویری از نحیف، ناهماهنگ و ناتوان در جادو بشود. با شانس‌هایی که در مقابل او وجود دارد، آیا کمک خدمتکار قابل اعتماد (و کمی شیفته)ی او، ویل، باعث می‌شود که این منزوی به مسیر موفقیت برود؟ یا کوماری روزی که اتاق امنش را ترک کند پشیمان می‌شود؟

در شهری از مردگان که مدتهاست ویران شده و به دور از تمدن بشری است، فرزند یک انسان زندگی می‌کند. نام او "ویل" است، و توسط سه روح، بزرگ شده است: جنگجوی اسکلتی پرشور، خون؛ کاهن مومیایی زیبا، مَری؛ و جادوگر شبح‌وار دمدمی‌مزاج ، گاس. این سه نفر به پسر عشق می‌ورزند و هر آنچه که می‌دانند را به او می‌آموزند. اما یک روز، ویل شروع به پرسیدن کرد: "من کیستم؟" ویل باید رمز و رازهای سرزمین دورافتاده‌ی مردگان را آشکار کند و گذشته‌ی مخفی ارواح را کشف کند. او باید عشق و رحمت خدایان خوب، و تعصب و دیوانگی بدها را بیاموزد. و وقتی همه چیز را بداند، پسر اولین قدم خود را در راه قهرمان (جوانمرد) شدن برمی‌دارد.

در شهری از مردگان که مدتهاست ویران شده و به دور از تمدن بشری است، فرزند یک انسان زندگی می‌کند. نام او "ویل" است، و توسط سه روح، بزرگ شده است: جنگجوی اسکلتی پرشور، خون؛ کاهن مومیایی زیبا، مَری؛ و جادوگر شبح‌وار دمدمی‌مزاج ، گاس. این سه نفر به پسر عشق می‌ورزند و هر آنچه که می‌دانند را به او می‌آموزند. اما یک روز، ویل شروع به پرسیدن کرد: "من کیستم؟" ویل باید رمز و رازهای سرزمین دورافتاده‌ی مردگان را آشکار کند و گذشته‌ی مخفی ارواح را کشف کند. او باید عشق و رحمت خدایان خوب، و تعصب و دیوانگی بدها را بیاموزد. و وقتی همه چیز را بداند، پسر اولین قدم خود را در راه قهرمان (جوانمرد) شدن برمی‌دارد.

بلگریو، ماجراجوی جوان، بعد از از دست دادن پاش به دست یک جونور، به زندگی آروم‌تری بازنشسته می‌شه‌. یک روز در حالی که در جنگل مشغول جمع آوری گیاهان دارویی بود، یک کودک رها شده رو نجات می‌ده. آنجلین با پدرش تمرین می‌کنه و بعداً در انجمن ماجراجویی پایتخت به رتبه اس دست می‌یابه. پنج سال بعد، اون تصمیم می‌گیره به خونه برگرده. یعنی بلگریو شانس دیگه‌ای برای ماجراجویی داره؟ یعنی آنجلین سالم به خونه برمی‌گرده؟

زی لیان، ولیعهد پادشاهی شیان لو، علیرغم تنزل رتبه‌های پی در پی، در سومین محاکمه خود با موفقیت به بهشت صعود می‌کند. با این حال، او به طور اتفاقی قصر طلای مقامات بهشتی را می شکند. بدون هیچ انسانی او را پرستش نمی کند، شی لیان باید به دنیای سکولار برود تا ارواح را از بین ببرد، که ممکن است به او کمک کند الوهیت خود را حفظ کند.

اومیکا کونووشی پانزده ساله توی مدرسه با مشکلات اجتماعی مواجه‌ست، اما امیدواره که روزی حرف‌هاش به گوش دیگران هم برسه. وقتی یوو آکئوچی که خودش رو بیگانه معرفی می‌کنه وارد زندگی اون می‌شه‌، اومیکا در مورد اجتماعی بودن بیشتر یاد می‌گیره.

عضو سابق گروه کر دی تنشی خودش را در اتاقش حبس کرده و به تنهایی آرام آواز می‌خواند. یک روز در مدرسه هاروو هیبیکی با ایده‌ای برای ساخت کلاب کر و بردن جایزه‌ی اول در مسابقات ملی کر پسران وارد زندگی او می‌شود. هاروو زمانی یک رهبر ارکست نوظهور بود اما به علت خوی ناسازگارش از ارکستر بیرون شد. اگر او بتواند یک کلاب کر تازه‌کار را پیروز کند، می‌تواند به شغل سابقش در اکستر برگردد.

میرای کاسوگا، که می خواهد رویایی را که هنوز ندیده است ادامه دهد. شیزوکا موگامی که آرزوی بت بودن را دارد و تکان می خورد. سوباسا ایبوکی، که نمی داند در مورد چه چیزی می تواند جدی باشد. در 765 پروداکشن بت‌های جدید جمع می‌شوند و "رویاهای" همه در تئاتر درخشش می‌یابند! انیمه مورد انتظار "The IDOLM@STER Million Live!!

پرسیوال همیشه همراه پدربزرگش در پناهگاهی دور افتاده در بالای ابرها، به نام «انگشت خدایان(گادز فینگر)» زندگی می‌کرده. با اینکه زندگی ساده‌ش رو دوست داره، اما قلباً عاشق ماجراجویی‌ـست. اما زندگی پرسیوال برای همیشه با تهاجم شخصی غیرعادی که یک ارتباط تکان‌دهنده‌ای با او دارد تغییر می‌کند-و هر چیزی که تا کنون می‌شناخته را از بین برد. پرسیوال که چاره‌ای جز تعقیب کسی که همه چیز را از او گرفته ندار، به تنهایی به راه می‌افتد. در حین ماجراجویی، پسر باخانمان متوجه می‌شود چیزهای زیادی در زندگی عادی وجود دارد که او از آن‌ها بی‌خبر است. خوشبختانه، در طول ماجراجویی با دوستانی آشنا می‌شود که می‌توانند به او در این مسیر کمک کنند، اما وقتی از سرنوشت پرسیوال باخبر می‌شوند چه واکنشی نشان خواهند داد... و او چگونه به پایان یافتن دنیا مرتبط است؟

در شهری از مردگان که مدتهاست ویران شده و به دور از تمدن بشری است، فرزند یک انسان زندگی می‌کند. نام او "ویل" است، و توسط سه روح، بزرگ شده است: جنگجوی اسکلتی پرشور، خون؛ کاهن مومیایی زیبا، مَری؛ و جادوگر شبح‌وار دمدمی‌مزاج ، گاس. این سه نفر به پسر عشق می‌ورزند و هر آنچه که می‌دانند را به او می‌آموزند. اما یک روز، ویل شروع به پرسیدن کرد: "من کیستم؟" ویل باید رمز و رازهای سرزمین دورافتاده‌ی مردگان را آشکار کند و گذشته‌ی مخفی ارواح را کشف کند. او باید عشق و رحمت خدایان خوب، و تعصب و دیوانگی بدها را بیاموزد. و وقتی همه چیز را بداند، پسر اولین قدم خود را در راه قهرمان (جوانمرد) شدن برمی‌دارد.

برای ماموری به اسم «گرگ و میش»، هیچ دستوری برای حفظ صلح زیادی نیست. گرگ و میش نهایت تلاشش رو به عنوان یک جاسوس مخفی میکنه که از جنگ با کشور همسایه استانیا اجتناب کنه. توی ماموریت آخرش، باید درمورد یه سیاست مدار استانیایی توی مدرسه پسرش تحقیق کنه: آکادمی مشهور ایدن. در نتیجه، مامور ما با سخت ترین وظیفۀ شغلیش رو به رو میشه: ازدواج کردن، بچه دار شدن، و عضوی از خانواده بودن. گرگ و میش، یا «لوید فورجر»، فورا یک یتیم به اسم آنیا رو استخدام میکنه که نقش دختر بچه 6 ساله اش و دانش آموز آکادمی ایدن رو بازی کنه. برای نقش زنش، به یور بریار برخورد میکنه که به یک شوهر الکی نیاز داره که دوستاش رو تحت تاثیر قرار بده. لوید تنها کسی نیست که یک هویت مخفی داره. معلوم میشه که یور یک آدمکش به اسم «شاهدخت خارها»ست. برای اون، ازدواج با یور هویتش رو به خوبی مخفی میکنه. در همین حال، آنیا هم یک دختربچه عادی نیست. یک اسپره که محصول یک آزمایش مخفیانه است و میتونه ذهن بقیه رو بخونه. با این که آنیا هویتشون رو کشف میکنه، فکر میکنه که والدین جدیدش دوتا بازرس باحالن، برای همین بهشون نمیگه چون اینجوری دیگه حال نمیده. تحت نام «خانواده فورجر»، جاسوس، آدمکش و اسپر باید توی یک خونه زندگی کنن و در نهایت میفهمن که خانواده چیزی بیشتر از پیوندهای خونیه.

یووجی ایتادوری، دبیرستانی که در فعالیت‌های ماوراء الطبیعه بی‌پایه با کلاب مخفیانه سرگرم می‌شود، روزهایش را در باشگاه یا بیمارستان می‌گذراند، جایی که پدربزرگ در بستر خود را ملاقات می‌کند. با این حال، زمانی که او ناخودآگاه با یک کالای نفرین شده روبرو می شود، این سبک زندگی آرام به زودی برای عجیب و غریب تغییر می کند. یووجی با آغاز زنجیره ای از رویدادهای ماوراء طبیعی، ناگهان خود را به دنیای نفرین ها - موجودات وحشتناکی که از بدخواهی و منفی بافی انسان شکل گرفته اند- رانده می شود، پس از بلعیدن آیتم مذکور که مشخص شد انگشتی متعلق به شیطان سوکونا ریومن، "پادشاه نفرین ها" است. " یووجی تهدیدی را که این نفرین‌ها برای جامعه ایجاد می‌کنند، تجربه می‌کند، زیرا او قدرت‌های تازه‌یافته‌اش را کشف می‌کند. او که به دبیرستان فنی جوجوتسو متروپولیتن توکیو معرفی شد، شروع به قدم زدن در مسیری می‌کند که نمی‌تواند از آن بازگردد - مسیر یک جادوگر جوجوتسو.

زی لیان، ولیعهد پادشاهی شیان لو، علیرغم تنزل رتبه‌های پی در پی، در سومین محاکمه خود با موفقیت به بهشت صعود می‌کند. با این حال، او به طور اتفاقی قصر طلای مقامات بهشتی را می شکند. بدون هیچ انسانی او را پرستش نمی کند، شی لیان باید به دنیای سکولار برود تا ارواح را از بین ببرد، که ممکن است به او کمک کند الوهیت خود را حفظ کند.

گل دی. راجر به عنوان پادشاه دزدان دریایی زمانیکه اعدام می شود اعلام می کند که گنجینه اش به نام “وان پیس” جایی در “گرند لاین ” پنهان شده است.دزد دریایی به نام “مانکی دی لوفی ” پسری است که آرزو دارد گنج افسانه ای را بیابد و پادشاه دزدان دریایی گردد.او بعد از خوردن میوه شیطانی چنین نیرویی را به دست می آورد.اما او باید ابتدا جهت یافتن گنج همراهانی برای خود پیدا کند.حال همه دزدان دریایی جهت یافتن “وان پیس” و گرفتن عنوان پادشاه دزدان دریایی در تلاش هستند.مانکی دی لوفی بعد از خوردن میوه شیطانی به یک پسر لاستیکی تبدیل شده است .حال او و همراهانش عازم یافتن “وان پیس ” میشوند و در این راه با دشمنان جنگیده دوستان جدیدی پیدا می کنند و ماجراهای پایان ناپذیری خلق می شوند….

برای ماموری به اسم «گرگ و میش»، هیچ دستوری برای حفظ صلح زیادی نیست. گرگ و میش نهایت تلاشش رو به عنوان یک جاسوس مخفی میکنه که از جنگ با کشور همسایه استانیا اجتناب کنه. توی ماموریت آخرش، باید درمورد یه سیاست مدار استانیایی توی مدرسه پسرش تحقیق کنه: آکادمی مشهور ایدن. در نتیجه، مامور ما با سخت ترین وظیفۀ شغلیش رو به رو میشه: ازدواج کردن، بچه دار شدن، و عضوی از خانواده بودن. گرگ و میش، یا «لوید فورجر»، فورا یک یتیم به اسم آنیا رو استخدام میکنه که نقش دختر بچه 6 ساله اش و دانش آموز آکادمی ایدن رو بازی کنه. برای نقش زنش، به یور بریار برخورد میکنه که به یک شوهر الکی نیاز داره که دوستاش رو تحت تاثیر قرار بده. لوید تنها کسی نیست که یک هویت مخفی داره. معلوم میشه که یور یک آدمکش به اسم «شاهدخت خارها»ست. برای اون، ازدواج با یور هویتش رو به خوبی مخفی میکنه. در همین حال، آنیا هم یک دختربچه عادی نیست. یک اسپره که محصول یک آزمایش مخفیانه است و میتونه ذهن بقیه رو بخونه. با این که آنیا هویتشون رو کشف میکنه، فکر میکنه که والدین جدیدش دوتا بازرس باحالن، برای همین بهشون نمیگه چون اینجوری دیگه حال نمیده. تحت نام «خانواده فورجر»، جاسوس، آدمکش و اسپر باید توی یک خونه زندگی کنن و در نهایت میفهمن که خانواده چیزی بیشتر از پیوندهای خونیه.

برای ماموری به اسم «گرگ و میش»، هیچ دستوری برای حفظ صلح زیادی نیست. گرگ و میش نهایت تلاشش رو به عنوان یک جاسوس مخفی میکنه که از جنگ با کشور همسایه استانیا اجتناب کنه. توی ماموریت آخرش، باید درمورد یه سیاست مدار استانیایی توی مدرسه پسرش تحقیق کنه: آکادمی مشهور ایدن. در نتیجه، مامور ما با سخت ترین وظیفۀ شغلیش رو به رو میشه: ازدواج کردن، بچه دار شدن، و عضوی از خانواده بودن. گرگ و میش، یا «لوید فورجر»، فورا یک یتیم به اسم آنیا رو استخدام میکنه که نقش دختر بچه 6 ساله اش و دانش آموز آکادمی ایدن رو بازی کنه. برای نقش زنش، به یور بریار برخورد میکنه که به یک شوهر الکی نیاز داره که دوستاش رو تحت تاثیر قرار بده. لوید تنها کسی نیست که یک هویت مخفی داره. معلوم میشه که یور یک آدمکش به اسم «شاهدخت خارها»ست. برای اون، ازدواج با یور هویتش رو به خوبی مخفی میکنه. در همین حال، آنیا هم یک دختربچه عادی نیست. یک اسپره که محصول یک آزمایش مخفیانه است و میتونه ذهن بقیه رو بخونه. با این که آنیا هویتشون رو کشف میکنه، فکر میکنه که والدین جدیدش دوتا بازرس باحالن، برای همین بهشون نمیگه چون اینجوری دیگه حال نمیده. تحت نام «خانواده فورجر»، جاسوس، آدمکش و اسپر باید توی یک خونه زندگی کنن و در نهایت میفهمن که خانواده چیزی بیشتر از پیوندهای خونیه.

دو سال و نیم از زمانی که ناروتو اوزوماکی کونوهاگاکوره، دهکده برگ پنهان را برای تمرینات شدید پس از اتفاقاتی که به تمایل او برای قوی‌تر شدن دامن زد، می‌گذرد. اکنون آکاتسوکی، سازمان مرموز نینجاهای سرکش نخبه، در حال نزدیک شدن به طرح بزرگ خود است که ممکن است امنیت کل جهان شینوبی را تهدید کند. اگرچه ناروتو مسن‌تر است و اتفاقات شوم در افق ظاهر می‌شود، اما از نظر شخصیتی تغییر چندانی نکرده است-هنوز پرحاشیه و کودکانه- اگرچه او اکنون بسیار مطمئن‌تر است و عزم بیشتری برای محافظت از دوستان و خانه‌اش دارد. هر چه که باشد، ناروتو در ادامه حماسه درباره پسری که می‌خواهد هوکاگه شود، به مبارزه برای آنچه برای او مهم است، حتی به قیمت تمام شدن بدن خودش ادامه خواهد داد.

برای ماموری به اسم «گرگ و میش»، هیچ دستوری برای حفظ صلح زیادی نیست. گرگ و میش نهایت تلاشش رو به عنوان یک جاسوس مخفی میکنه که از جنگ با کشور همسایه استانیا اجتناب کنه. توی ماموریت آخرش، باید درمورد یه سیاست مدار استانیایی توی مدرسه پسرش تحقیق کنه: آکادمی مشهور ایدن. در نتیجه، مامور ما با سخت ترین وظیفۀ شغلیش رو به رو میشه: ازدواج کردن، بچه دار شدن، و عضوی از خانواده بودن. گرگ و میش، یا «لوید فورجر»، فورا یک یتیم به اسم آنیا رو استخدام میکنه که نقش دختر بچه 6 ساله اش و دانش آموز آکادمی ایدن رو بازی کنه. برای نقش زنش، به یور بریار برخورد میکنه که به یک شوهر الکی نیاز داره که دوستاش رو تحت تاثیر قرار بده. لوید تنها کسی نیست که یک هویت مخفی داره. معلوم میشه که یور یک آدمکش به اسم «شاهدخت خارها»ست. برای اون، ازدواج با یور هویتش رو به خوبی مخفی میکنه. در همین حال، آنیا هم یک دختربچه عادی نیست. یک اسپره که محصول یک آزمایش مخفیانه است و میتونه ذهن بقیه رو بخونه. با این که آنیا هویتشون رو کشف میکنه، فکر میکنه که والدین جدیدش دوتا بازرس باحالن، برای همین بهشون نمیگه چون اینجوری دیگه حال نمیده. تحت نام «خانواده فورجر»، جاسوس، آدمکش و اسپر باید توی یک خونه زندگی کنن و در نهایت میفهمن که خانواده چیزی بیشتر از پیوندهای خونیه.